یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

سه سالگی خونه مهر

اینروزها دلشمغولیامون کم نیست...روز و تاریخ به ذهنم نمیمونه واسه همین فراموش کردم که ۲۲شهریور تولد این خونه ات بوده...دوستیهایی که به یمن وجود این خونه ات شکل گرفت الان سه ساله شده و به این دوستیها به خودم میبالم.هرچقدر هم من دیر به دیر بیام و بنویسم ازت باز همین دوستهای خوب چراغ خونه ات رو روشن نگه میدارن...دوستتون داریم مهربونها...
29 شهريور 1393

شهریور رنگارنگ

یواش یواش داره مهر از راه میرسه و من هنوز از شهریور و کارهات ننوشتم... توی موبایلم پرشده از بامزه گوییهات ولی وقت انتقالشون به اینجا رو پیدا نکردم... ترم 6 زبانت رو هم دیروز تموم کردی با یه تجربه نو.. اولین امتحان کتبی زندگیت رو هم دیروز تجربه کردی و حدود شش صفحه ای ازتون تست گرفتن .هرچند من اصلا با این امتحان کتبی موافق نبودم و دلم نمیخواست امتحان دادن به این شیوه رو تو این سن و سالت تجربه کنی ولی خیلی وقتها ،موقعیتهایی پیش میاد که ناگزیری به اطاعت از جمع و قانون موسسه... البته چیزی نبود که خارج از کتاب و درس کلاستون باشه و همه اش رو سر کلاس تمرین کرده بودین ولی خوب امتحان دادن به این سبک و سیاق تو این سن رو اصلا نمی پسندم. به هرحال که گذش...
25 شهريور 1393

دختر بابایی

نمیدونی اون لحظه چه حس قشنگی رو به من و بابا منتقل کردی نازنین دخترم... وقتی برگشتی گفتی مامان همیشه مواظب منه و من هم مواظب بابام ...سرِ آب خوردن بابا بین غذاش، به بابا گفتی وسط غذا آب نخور بابایی دلت درد میگیره...همینه که میگن دلِ دختر بنده به دل بابا ... یکی یه دونه دختر من روزت مبارک ...
5 شهريور 1393
1